شبــــانه ::
دوشنبه 86/2/10 ساعت 12:35 صبح
ایستاده ام
ایستاده ام بی سخنی
ایستاده ام بی تکانی
بی لرزشی
ایستاده ام و نگاه میکنم
بی نگاهی
ایستاده ام راست
با قامتی راست
ایستاده ام بی قیدی
بی بندی
بی شرطی
ایستاده ام با لبخند
بی لبخندی
تیرهای بلا بر دلم می خلد
باران رحمت بر سرم می بارد
و روزگار با هیاهوی بسیار
مرا در خود می پیچد و می گذرد
اما
من همچنان ایستاده ام
بی تکانی
بی لرزشی
ایستاده ام
سر نمی چرخانم و دم نمی زنم
و باران همچنان می بارد
شبانه
نوشته های دیگران()